ویاناویانا، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

ویانا و ایلیا

شیرین کاری ویانا

دیشب ایلیا موقع غذا خوردن خیلی خودش را کثیف کرده بود و من وقتی بدن ایلیا را شستم و لباسش را درآوردم به باباش گفتم یه لباس برای ایلیا تا سرمانخورده بیار ولی بابا وحید حواسش به کار دیگه پرت شده بود و نرفت که بیاره یه کم گذشت یه دفعه دیدم ویانا یه چیزی دستش است و میگه مامان این دختر کوچولوی من رفته بود از تو اتاق لباس برادرش را چون من به باباش گفته بودم و نیاورده بود برای من آورد خیلی لحظه قشنگ و جالبی بود این ویانا کوچولو نشان داد حواسش خیلی به داداشش است خلاصه این از خوشمزه یازی ماهی کوچولوی مامان ...
25 خرداد 1390

روز پدر

ویانا جان فردا روز ولادت حضرت امام علی (ع) است که روز پدر نامگذاری شده است من از طرف تو و خودم این روز را به بابا وحید تبریک میگویم دخترم همچنین این روز را از طرف تو و خودم به بابایی و پدربزرگت هم تبریک میگویم  بابا جونم خیلی دوست............ دارم   دخترت ویانا وحید جان از خدا به خاطر همسر خوبی که به من داده قدردانی میکنم و این روز عزیز را با تمام وجودم به شما تبریک میگویم   پدرم روزت مبارک.....................   روز همه پدران خوب و زحمتکش مبارک باد ...
25 خرداد 1390

روز مادر

ویانا جان امروز روز تولد خانم حضرت فاطمه زهرا (س) است مامان ملیکا دقیقا همچین  روزی در سال ١٣٨٨ متوجه شد که شما را باردار است این هدیه روز زن و مادر برای  من از طرف خدا در این روز گرانقدر بود دخترم من از طرف تو و خودم روز مادر را به مامانی فرشته که از همان روز تا حالا پیش  ما بوده و برای ما زحمت کشیده تبریک میگویم و ازش قدردانی می کنم امیدوارم که  خدا جواب تمام زحماتش را بدهد ویانا جان من از طرف تو و خودم این روز را به مادربزرگت هم تبریک میگویم مادرم روزت مبارک..................... روز همه مادران خوب و زحمتکش مبارک باد   ...
25 خرداد 1390

پیدا نشدن پرستار

الان یک ماه است که پرستار قبلی رفته و هنوز یه پرستار خوب جدید پیدا نکرده ام که به مامانی در نگهداری بچه ها کمک کند فعلآ خاله زهرام به مامانی کمک می دهد دیشب مادربزرگ و عمه آمده بودند پیش ما و من از آنها خواستم فردا پیش بچه ها بمانند تا مامانی بتونه یه خورده به خانه خودش برسه الان آنها پیش دوقلوها هستند و من نگرانم که بچه ها زیاد بی تابی نکنند امیدوارم به زودی یه پرستار خوب بتوانم پیدا کنم که بچه ها مخصوصا ویانا باهاش کنار بیایند هر چند که مامانم هست ولی ویانا با هر کسی کنار نمیاد این روزها که خاله میاد خانه ما ویانا خوشحال است امیدوارم امروز هم که مادربزرگ و عمه هستند ویانا زیاد گریه نکنه ...
24 خرداد 1390

کارهای جدید ویانا

ویانا این روزها تمایل شدیدی به دالی بازی داره و دوست داره دستش را بذاره رو صورتش و بگه دالی دوست داره با گوشی تلفن صحبت کنه و همش بگه مامان دوست داره از همه جا بالا بره از روی صندلی کانتر و از روی مبلها و دوست داره از  اونجا بپره پایین تا یکی می ایسته به نماز خواندن اون هم سریع جانماز می خواد که نماز بخوانه دوست داره به لوازم آرایش مامانش دست بزنه و خراب کاری کنه تا یه چیزی می خواد شروع می کنه به گفتن مامان مامان خراب کاریهای ایلیا را با دست نشان میده و من را صدا میکنه اگر حالش خوب باشه غذا می خوره و گرنه اصلآ لب نمی زنه این روزها یاد گرفته که روی پنجه پاهاش بایسته و با دو دستش و پاهاش قر بده و برقص برای ...
24 خرداد 1390

تولد یک سالگی ویانا و حرفهای مامان

سلام دختر خوشگلم ویانا مامان دیگه ١٣ ماهه شده ویانا الان دیگه تو خانه به مامانش کمک میکنه مامان این روزها وقتی میاد سر کارش ویانا با مامانی فرشته و پرستارش خاله مریم بازی میکنه ویانا بزرگ شد باید از مامانی و خاله به خاطر زحماتشان تشکر کنه البته اگر از پرستارش راضی باشیم و ایشان حالا حالا ها در منزل ما بماند ویانا عاشق رقص باشعر حسنی کثیف است ویانا یه وقتهایی که مامان و بابا غذا میخورند دلش میخواد بره رو پای  باباش بشینه این هفته ویانا و داداشش وقتی همگی رفته بودیم سرزمین بازی  برای اولین بار تو استخر توپ بازی کردند این روزها هم ویانا جونم سرما خورده تا کاملا خوب بشه مامانش نگرانیش برطرف نمیشه میبوسمت ع...
24 خرداد 1390

تولد مامی ملیکا

سلام دختر خوشگله امروز تولد مامان ملیکا است (مامان ١١ خرداد ١٣٥٩ به دنیا آمده) مامی ملیکا از ویانا تشکر میکنه که تولد مامانش را تبریک میگه در این روز خدا را به خاطر اینکه شما را به من داده شکر میکنم و سپاسگذارم از مامانی فرشته هم که در این روز من را به دنیا آورده و بزرگ کرده و الان هم شماها را بزرگ میکنه تشکر میکنم از همسرم هم به خاطر کمک هایی که به من میدهد تشکر میکنم با تمام وجودم دوستت دارم دختر یه دونه مامان امروز مامانی با خاله زهرا و امیرحسین پیش شما و برادرت هستند چون شما این روزها خیلی بی تابی میکردی سعی میکنم زود از سر کار بر گردم می بوسمت عزیزم......   ...
16 خرداد 1390

سرما خوردگی شدید

سلام دختر قشنگم الان چهار روز است که من و تو و داداشی سرمای شدید خوردهایم و مامانی هم یک هفته است که سرمای شدید خورده است ولی چون باید از شماها نگهداری می کرد و استراحت نداشت هنوز خوب نشده است من و شما دوقلوها هم هنوز خوب نشده ایم به قول مامانی کوری عصا کش کور دیگری شده است (یعنی من و مامانی) امیدوارم تو و داداشت و مامانی درد نکشید من یه جوری تحمل می کنم امیدوارم هر چه زودتر همه خوب بشیم چون شرایط خیلی سختی که هم آدم بخواد مواظب خودش باشه و هم مواظب عزیزهای دیگرش   ...
9 خرداد 1390